شیخ اوحدی اصفهانی، معاصر سلطان ابوسعید بهادرخان متوفی 736 هجری قمری بود و از اصحاب شیخ اوحدالدین کرمانی بشمار میرفت. خواندمیر مینویسد: او را دیوان شعریست در غایت لطافت و عذوبت و ترجیعاتی مشتمل بر حقایق و معارف و مثنویی بر وزن و اسلوب حدیقۀ شیخ سنایی بنام جام جم که بسال 733 آنرا به اتمام رسانید. وی بسال 738 درگذشت و در مراغه مدفون شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 22). و رجوع به اوحدی شود
شیخ اوحدی اصفهانی، معاصر سلطان ابوسعید بهادرخان متوفی 736 هجری قمری بود و از اصحاب شیخ اوحدالدین کرمانی بشمار میرفت. خواندمیر مینویسد: او را دیوان شعریست در غایت لطافت و عذوبت و ترجیعاتی مشتمل بر حقایق و معارف و مثنویی بر وزن و اسلوب حدیقۀ شیخ سنایی بنام جام جم که بسال 733 آنرا به اتمام رسانید. وی بسال 738 درگذشت و در مراغه مدفون شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 22). و رجوع به اوحدی شود
میرزا محمد از فضلا و حکمای اصفهان بود و در مجسطی مهارتی کامل داشته است. در اواسط عمر سفارت و سیاحت کرده و با تیمور شاه افغان راه یافته، ملک الشعرای وی شده بود. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 383)
میرزا محمد از فضلا و حکمای اصفهان بود و در مجسطی مهارتی کامل داشته است. در اواسط عمر سفارت و سیاحت کرده و با تیمور شاه افغان راه یافته، ملک الشعرای وی شده بود. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 383)
میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزادۀ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی میرزا گذرانیده و دارای طبع شعر بوده است. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 248)
میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزادۀ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی میرزا گذرانیده و دارای طبع شعر بوده است. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 248)
یا رشحه بیگم، دختر هاتف اصفهانی و زوجه میرزا علی اکبر نظیری. هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده. از اوست: روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان آفرین جنتی بر سرو باغش گفته طوبی مرحبا از بهای یاسمینش بی ثمن درّ ثمین وز فروغ لاله اش لعل بدخشان بی بها لاله اندر مرغزارش حیرت نار خلیل آب اندر جویبارش غیرت آب بقا در زمان دولتش ویران بود بنیاد جور در دیار شوکتش معدوم شد رسم جفا بی حساب آمد عطایش همچو اثمار شجر بی شمار آمد نوالش هچو اوراق گیا. و له ایضاً: زهی باغ ارم رتبت خهی کاخ فلک رفعت ارم صحن ترا بنده فلک چرخ ترا چاکر نبودی گر زشرم این زلال روشن صافی نگشتی چشمۀ حیوان نهان از چشم اسکندر به چهر نیمرنگ آن برده رنگ از چهرۀ لاله بچشم نیمخواب این برده خواب از دیدۀ عبهر تو پنداری که هر صورت گرفته جان و گردیده نثارافشان به خاک پای دارای فریدون فر چو طبع او کرم ورزد چو دست او گهر بخشد نه دریا پیش آن دریا نه گوهر پیش آن گوهر ز رمح سربلند او شود لرزان دل رامح ز افعی ّ کمند او شود پیچان تن اژدر. و له ایضاً: وام گیرد همه از جود کفش ابر بهار مشک ساید همه از خلق خوشش باد شمال چون به میدان بگراید همه فتح است و ظفر چون به ایوان بنشیند همه فضل است و کمال بذل دریوزۀ او بیش ز گنج قارون خرج هرروزۀ او بیش ز دخل چیپال منکسر شد ز چه از معدلتش پای ستم منقطع شد ز چه از مملکتش دست زوال. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 146 و 147). اعتمادالسلطنه گوید: اسمش بیگم و دختر هاتف کاشانی و زوجه میرزا علی اکبر متخلص به نظیری است و پسری از او به وجود آمده موسوم به میرزا احمد و متخلص به کشته. این زن سیده و صاحب طبع بوده و بعضی از بنین و بنات فتحعلیشاه... را مدح نموده، دیوانی دارد که تقریباً محتوی بر سه هزار شعر است. مؤلف سپس چند بیت از وی آورده که از آنجمله است: آن بت گلچهر یا رب بسته از سنبل نقاب یا به افسون کرد پنهان در دل شب آفتاب. # به قصد صید تو چون رشحه دیدمش گفتم کسی ندیده شکار مگس کند شهباز. # دل رفت و ز خون دیدۀ ما را پیداست به رخ از آن علامت. (از خیرات حسان تألیف اعتمادالسلطنه ج 1 ص 144 و 145). و رجوع به فرهنگ سخنوران ومقدمۀ دیوان هاتف اصفهانی (ضمیمۀ مجلۀ ارمغان سال 14، یویه به قلم وحید دستگردی) و مجلۀ ارمغان سال 15 صص 241-245 و زنان سخنور تألیف مشیر سلیمی صص 209- 215 و ریاحین الشریعه تألیف محلاتی ص 254 و الذریعه ج 9 بخش 2 شود
یا رشحه بیگم، دختر هاتف اصفهانی و زوجه میرزا علی اکبر نظیری. هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده. از اوست: روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان آفرین جنتی بر سرو باغش گفته طوبی مرحبا از بهای یاسمینش بی ثمن درّ ثمین وز فروغ لاله اش لعل بدخشان بی بها لاله اندر مرغزارش حیرت نار خلیل آب اندر جویبارش غیرت آب بقا در زمان دولتش ویران بود بنیاد جور در دیار شوکتش معدوم شد رسم جفا بی حساب آمد عطایش همچو اثمار شجر بی شمار آمد نوالش هچو اوراق گیا. و له ایضاً: زهی باغ ارم رتبت خهی کاخ فلک رفعت ارم صحن ترا بنده فلک چرخ ترا چاکر نبودی گر زشرم این زلال روشن صافی نگشتی چشمۀ حیوان نهان از چشم اسکندر به چهر نیمرنگ آن برده رنگ از چهرۀ لاله بچشم نیمخواب این برده خواب از دیدۀ عبهر تو پنداری که هر صورت گرفته جان و گردیده نثارافشان به خاک پای دارای فریدون فر چو طبع او کرم ورزد چو دست او گهر بخشد نه دریا پیش آن دریا نه گوهر پیش آن گوهر ز رمح سربلند او شود لرزان دل رامح ز افعی ّ کمند او شود پیچان تن اژدر. و له ایضاً: وام گیرد همه از جود کَفش ابر بهار مشک ساید همه از خلق خوشش باد شمال چون به میدان بگراید همه فتح است و ظفر چون به ایوان بنشیند همه فضل است و کمال بذل دریوزۀ او بیش ز گنج قارون خرج هرروزۀ او بیش ز دخل چیپال منکسر شد ز چه از معدلتش پای ستم منقطع شد ز چه از مملکتش دست زوال. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 146 و 147). اعتمادالسلطنه گوید: اسمش بیگم و دختر هاتف کاشانی و زوجه میرزا علی اکبر متخلص به نظیری است و پسری از او به وجود آمده موسوم به میرزا احمد و متخلص به کشته. این زن سیده و صاحب طبع بوده و بعضی از بنین و بنات فتحعلیشاه... را مدح نموده، دیوانی دارد که تقریباً محتوی بر سه هزار شعر است. مؤلف سپس چند بیت از وی آورده که از آنجمله است: آن بت گلچهر یا رب بسته از سنبل نقاب یا به افسون کرد پنهان در دل شب آفتاب. # به قصد صید تو چون رشحه دیدمش گفتم کسی ندیده شکار مگس کند شهباز. # دل رفت و ز خون دیدۀ ما را پیداست به رخ از آن علامت. (از خیرات حسان تألیف اعتمادالسلطنه ج 1 ص 144 و 145). و رجوع به فرهنگ سخنوران ومقدمۀ دیوان هاتف اصفهانی (ضمیمۀ مجلۀ ارمغان سال 14، یویه به قلم وحید دستگردی) و مجلۀ ارمغان سال 15 صص 241-245 و زنان سخنور تألیف مشیر سلیمی صص 209- 215 و ریاحین الشریعه تألیف محلاتی ص 254 و الذریعه ج 9 بخش 2 شود
ابوالقاسم بن حاج محمد ابراهیم رشتی، معروف به اصفهانی. او راست: التحفه الناصریه فی الفنون الادبیه، وآن مجموعه ای است برگزیده از شعر و ادب در ستایش ها ومرثیه ها و اخلاق و جز آن، رشتی آنرا بنام ناصرالدین شاه قاجار نگاشته است. (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
ابوالقاسم بن حاج محمد ابراهیم رشتی، معروف به اصفهانی. او راست: التحفه الناصریه فی الفنون الادبیه، وآن مجموعه ای است برگزیده از شعر و ادب در ستایش ها ومرثیه ها و اخلاق و جز آن، رشتی آنرا بنام ناصرالدین شاه قاجار نگاشته است. (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
ملامحمد صادق... از شاعران دورۀ قاجاریه و مردی صافی اندیشه و باذوق بود و از راه صحافی در تهران امرار معاش میکرده است. رجوع به مجمع الفصحاء و فرهنگ سخنوران شود
ملامحمد صادق... از شاعران دورۀ قاجاریه و مردی صافی اندیشه و باذوق بود و از راه صحافی در تهران امرار معاش میکرده است. رجوع به مجمع الفصحاء و فرهنگ سخنوران شود
از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به ’زمانای نقاش’ معروفیت داشت. او در سال 1112 هجری قمری در قید حیات بود. مثنوی و دیوانی از وی باقی مانده و بیت زیر از اوست: گر وحشیانه از روش خلق می رمم عذرم بسی بجاست که مردم ندیده ام. و رجوع به صبح گلشن ص 170 و 191 و روز روشن ص 271 و ذریعه ج 9 ص 347 و 406 و آتشکدۀآذر ص 176 و تذکرۀ غنی ص 62 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریحانه الادب ج 2 ص 65 شود
از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به ’زمانای نقاش’ معروفیت داشت. او در سال 1112 هجری قمری در قید حیات بود. مثنوی و دیوانی از وی باقی مانده و بیت زیر از اوست: گر وحشیانه از روش خلق می رمم عذرم بسی بجاست که مردم ندیده ام. و رجوع به صبح گلشن ص 170 و 191 و روز روشن ص 271 و ذریعه ج 9 ص 347 و 406 و آتشکدۀآذر ص 176 و تذکرۀ غنی ص 62 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریحانه الادب ج 2 ص 65 شود
صاحب تذکرۀ صبح گلشن آرد: برادر کوچک محمد شریف هجری بوده شاه طهماسب ماضی بوزارت اصفهان عزتش افزوده از اوست: نه آن بدمهر را با خویش همدم میتوانم کرد نه از دل آرزوی دیدنش کم میتوانم کرد نمیخواهم که مردم بشنوند آوازۀ حسنش و گرنه آنچه مجنون کرد من هم میتوانم کرد. (صبح گلشن ص 169)
صاحب تذکرۀ صبح گلشن آرد: برادر کوچک محمد شریف هجری بوده شاه طهماسب ماضی بوزارت اصفهان عزتش افزوده از اوست: نه آن بدمهر را با خویش همدم میتوانم کرد نه از دل آرزوی دیدنش کم میتوانم کرد نمیخواهم که مردم بشنوند آوازۀ حسنش و گرنه آنچه مجنون کرد من هم میتوانم کرد. (صبح گلشن ص 169)
ابن عبدالملک اصفهانی، مکنی به ابوعمران کاتب، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا خدمت می کردند. او در عصر متوکل دیوان سواد و جز آن را داشت. و خود نویسنده ای چیره دست بود و دیوان رسائل دارد و شعر نیکو می گفت و به سال 246 هجری قمری درگذشت. (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 267- 269). و رجوع به الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی و دستورالوزراء ص 71 و الوزراء و الکتاب ص 212 شود
ابن عبدالملک اصفهانی، مکنی به ابوعمران کاتب، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا خدمت می کردند. او در عصر متوکل دیوان سواد و جز آن را داشت. و خود نویسنده ای چیره دست بود و دیوان رسائل دارد و شعر نیکو می گفت و به سال 246 هجری قمری درگذشت. (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 267- 269). و رجوع به الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی و دستورالوزراء ص 71 و الوزراء و الکتاب ص 212 شود
بهاءالدین (حاجی میرزا نوری) بن حاجی ملا محمدعلی نوری اصفهانی، معروف به فاضل نوری، از فقهای قرن چهاردهم هجری و از اکابر علمای اصفهان است، گاهگاه شعری می گفته و فاضل تخلص می کرده است، این بیت از اوست: به طوف کعبه کجایند عاشقان که مگر چشند لذت دور نگار گردیدن، وی به سال 1343 هجری قمری در اصفهان وفات یافت و در تکیۀ بابا رکن الدین مدفون گشت، (از ریحانه الادب ج 4 ص 248)
بهاءالدین (حاجی میرزا نوری) بن حاجی ملا محمدعلی نوری اصفهانی، معروف به فاضل نوری، از فقهای قرن چهاردهم هجری و از اکابر علمای اصفهان است، گاهگاه شعری می گفته و فاضل تخلص می کرده است، این بیت از اوست: به طوف کعبه کجایند عاشقان که مگر چشند لذت دور نگار گردیدن، وی به سال 1343 هجری قمری در اصفهان وفات یافت و در تکیۀ بابا رکن الدین مدفون گشت، (از ریحانه الادب ج 4 ص 248)
میرزا نوری اصفهانی، به روایت مؤلف صبح گلشن ’مستجمع مکارم صفات و شیخ الاسلام هرات’ بوده است. او راست: پیش هر موی توام عرض نیازی دگر است من بغل باز کنم چون تو کمر باز کنی. (از صبح گلشن ص 560) (قاموس الاعلام ترکی ج 6) (فرهنگ سخنوران)
میرزا نوری اصفهانی، به روایت مؤلف صبح گلشن ’مستجمع مکارم صفات و شیخ الاسلام هرات’ بوده است. او راست: پیش هر موی توام عرض نیازی دگر است من بغل باز کنم چون تو کمر باز کنی. (از صبح گلشن ص 560) (قاموس الاعلام ترکی ج 6) (فرهنگ سخنوران)
رضی اصفهانی. سامی گوید: آقا رضی از مردم اصفهان بود و برای گردش و سیاحت به هندوستان سفر کرد و در بازگشت به سال 1024 هجری قمری درگذشت. بیت زیر از اوست: در فراق تو خیالی است تن بی جانم که چو فانوس به تحریک نفس می گردد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). صاحب صبح گلشن ابیات زیر را از او آورده است: نه هرکه چهره برافروخت از غم آزاد است که سرخ رویی گل از طپانچۀ باد است. نخواهم زیست چندانی که بازآرد پیامش را وصیت نامه ای بر بال مرغ نامه بربستم. (از ص 178). آذر نیز سه بیت زیر را از وی درج کرده است: از خدا قرب خود آن روز که می خواست رقیب کاش آزادی ما نیز تمنا می کرد. بجان آید دلم از ناصبوری نصیب جان دوری باد دوری. شد زین دو سه روزه رنجش تو از ما دل روزگار خالی. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 181). رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکرۀ حسینی ص 134 و 133 و صبح گلشن ص 178 و ریحانه الادب ج 1 صص 24-25 و سرو آزاد ص 31 شود
رضی اصفهانی. سامی گوید: آقا رضی از مردم اصفهان بود و برای گردش و سیاحت به هندوستان سفر کرد و در بازگشت به سال 1024 هجری قمری درگذشت. بیت زیر از اوست: در فراق تو خیالی است تن بی جانم که چو فانوس به تحریک نفس می گردد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). صاحب صبح گلشن ابیات زیر را از او آورده است: نه هرکه چهره برافروخت از غم آزاد است که سرخ رویی گل از طپانچۀ باد است. نخواهم زیست چندانی که بازآرد پیامش را وصیت نامه ای بر بال مرغ نامه بربستم. (از ص 178). آذر نیز سه بیت زیر را از وی درج کرده است: از خدا قرب خود آن روز که می خواست رقیب کاش آزادی ما نیز تمنا می کرد. بجان آید دلم از ناصبوری نصیب جان دوری باد دوری. شد زین دو سه روزه رنجش تو از ما دل روزگار خالی. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 181). رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکرۀ حسینی ص 134 و 133 و صبح گلشن ص 178 و ریحانه الادب ج 1 صص 24-25 و سرو آزاد ص 31 شود
اصفهانی. محمدابراهیم مشهور به قصاب. متوفای 1226 هجری قمری از گویندگان اصفهان بود. بیت زیر از اوست: تا کی بود به حسرت چشمم به راه ماهی یارب مباد هرگز چشم کسی به راهی. (از قاموس الاعلام ترکی) (فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
اصفهانی. محمدابراهیم مشهور به قصاب. متوفای 1226 هجری قمری از گویندگان اصفهان بود. بیت زیر از اوست: تا کی بود به حسرت چشمم به راه ماهی یارب مباد هرگز چشم کسی به راهی. (از قاموس الاعلام ترکی) (فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود